|
مشكلات زنان و حق برابري آنان و رعايت حقوق و حرمت انساني اين نيمه مهم پيكر انساني، از دير باز متفكرين روشن انديش را سخت بخود مشغول داشته است. با وجود آنكه در قرن بيستم ، بويژه ربع پاياني آن ، موفقيتهاي چشمگيري دراين زمينه بدست آمد، و امر شركت زنان در تعيين سرنوشت خود و جامعه در كشورهاي مترقي و دموكراتيک جهان به نحو بارزي افزايش يافت ، با اين حال هنوزهم تا دستيابي كامل به حق مساوات ، رسيدن به نتيجه مطلوب و يك جامعه آرماني درچشم اندازي دور دست نيزقابل روئيت نميباشد، حتا درنزد متمدن ترين ملل دنيا
تا آنجا كه به مسئله حق زن در تعيين سرنوشت جامعه و اشغال مشاغل كليدي مربوط ميگردد، با توجه به آمار وارقام موجود، ميزان اين مشاركت حتا در پيشرفته ترين دموكراسي هاي جهان همانند آلمان ، سوئد و هلند نيزبه سختي از مرزيك چهارم مردان تجاوزميكند، آنهم با دستمزد ومزايايي نازلترازمردان درمقابل مشاغلی يكسان وبازدهي به يك اندازه.اين درحاليست كه درجوامع اسير سنت و مذهب ، زن نه تنها درتعيين سرنوشت جامعه خود كوچكترين نقشي ندارد، بلكه حتا صلاحيت وي بعنوان انساني عاقل و بالغ كه قادر به تشخيص خوب و بد زندگي خويشتن است نيز به رسميت شناخته نميشود، و زن جزيي از مايملك مرد ( پدر و بعد همسر ) محسوب ميگردد
عمر قانون برخورداری زنان ازشناسنامه و پاسپورت مستقل درعربستان سعودي هنوز به دوسال نيز نرسيده است. تاهمين چندی پيش ، زنان سعودي داراي هيچگونه اوراقه شناسايي مجزا نبودند. تولد و تمام مشخصات فردی آنان تا هنگام ازدواج در شناسنامه پدر، و سپس در اوراق شناسايي شوهر ثبت ميگرديد. هنوز هم حق اشتغال ، رانندكي ، حضانت ازفرزند ، تقاضاي طلاق ، داد و ستد ، سكونت ومسافرت فردي و بسياري ازحقوق ابتدايي و بديهي ديگربراي زنان در آن كشور مسلمان همچنان ممنوع ميباشد. البته در كشوري مانند سويس هم كه در قلب اروپاي متمدن و پيشرفته قرار دارد ، تا همين بيست و اندي سال قبل زنان حتا از حق رای نيز برخوردار نبودند
در فرهنگهای كهن متكي بر قدرت بازو و تقديس و تحسين زور، زن به دليل ساختار فيزيکی بدن خود كه طبعاً ضعيفتر از مرد است جنس دوم و يا مغلوب محسوب ميگرديد ، مگر آنكه توانمندی و نيروی جسماني خود را در عرصه شكار و رزم بحد مردان ميرسانيد. اينكار نه تنها فوق العاده مشكل بلكه براي بسياري از زنان اصولاً دوراز دسترس قرار داشت. دگرگونی های مذهبی و اجتماعی به زن اين فرصت را داد که بعنوان نيروی کارهمدوش با مردان به مزارع و کارخانه ها راه يابد. اين تحول تکانی در وضعيت وی پديد آورد. ليکن طرح جدی مسئله برابری حقوق زن در تاريخ نوين انساني آنگاه بميان كشيده شد كه در اثر رشد مدنيّت و پيشرفت صنعتي ، تكيه انسان از قدرت بازو به خرد و قدرت خلاقه و توان انديشه او منتقل گرديد، و زن بدليل نيار جامعه به نيروی فکر و خلاقيت وی وارد عرصه های مهم تر اجتماعی و اقتصادی گرديد
گرچه امروزه ديگر قوانين مذهبی پاسخگوي نيازمنديهای انسان مدرن و امروزي نيست و زندگي منطبق بر تعاليم مذهبي همان جهنم قبل از رنسانس در اروپا و وضعيت شرم آورجامعه كنوني ما است ، ليكن برخلاف هياهو و جنجال براه افتاده كه مبتني برهيچ منشاً علمي و تحقيقي نيست ، تمامي مشكلات زنان را نميتوان فقط با ديانت مرتبط دانست. سركوب و تحقير زن از همان بدو پيدايش خلقت وخيلي بيش از ظهور پيامبران و تدوين كتابهاي آسماني نيز وجود داشته است. نقش اديان نه پايه ريزي اصل سركوب و تحقير ، بلكه قانونمند كردن و صورت فرامين الهي دادن به اين نابرابريهای موجود فرهنگي ميان زنان و مردان بوده است. اين مشكل و نقيصه بيش از آنكه ريشه مذهبي داشته باشد ناشی از نا هنجاری فرهنگ اجتماعی و به تبع آن ساختار نابرابر اقتصادی است
اسلام را ميتوان زن ستيز ترين ديانت تاريخ بشري دانست ، اما بايد توجه داشت كه اديان ديگر نيز آنچنان ميانه خوشي با زن نداشته و هيچيك زن را موجودي كامل بحساب نياورده و مرد را بعنوان قيم و سرور و سالار زن قرار داده اند. بطوريكه از دريچه تعقل امروزين ما ، خداوند تمامي مذاهب و ديانت ها بزرگترين و بيرحم ترين دشمن زن به شمار ميرود. بحدي كه حتا حق بيرون رفتن زن از خانه را نيز از او دريغ كرده و مرد را بعنوان شكنجه گر و زندانبان وي بخدمت گمارده است. اما همانگونه که اشاره گرديد مشکل زن فقط به مذهب مربوط نميگردد. از اينرو، بجا و منطقي است كه ما بجاي ايجاد جار و جنجال كه متاسفانه از ويژگيهاي ما ايرانيان محسوب ميشود، بقول تسليمه نسرين، آن زن فرهيخته اما تكفيرشده ملايان بنگلادشي ، كتابهاي آسماني را در جايي قرار دهيم كه بدانجا تعلق دارند، يعني درموزه ها. ايجاد جار و جنجال به ما كمكي نخواهد كرد. دشمني و عناد با دين و مذهب هم ما را به ساحل نجات رهنمون نخواهد گرديد
بقول برنارد شاو ( اگر با دين وارد جنگ شويم قطعاً شكست خواهيم خورد). دين هميشه وجود داشته و منبعد نيز وجود خواهد داشت. خلاصي از اين نكبت فقط با روشنگري و بالا بردن سطح دانش اجتماعی ، و در نتيجه از ميان برداشتن خرافات ميسر است. اين راهيست كه ملل متمدن بدان رفتند و با موفقيت نيز روبرو گرديدند
تجربه ملل متمدن و پيشرفته بخوبي نشان ميدهد كه مادام كه زن در جوامع پس مانده از خودكفايي اقتصادی و بهره وری از موقعيتهاي اجتماعي و پرورش استعدادهای انسانی خود بهرمند نگردد ، صحبت از حقوق برابر زن از مرحله شعار و روشنفكر بازی جلوتر نخواهد رفت. در كشوريكه زن براي نان بخورونمير روزانه و خريد پيراهن ساده چيت همچنان چشم به جيب شوهر يا پدر و برادر خود دوخته باشد ، صحبت از برابری زن و مرد و حق انتخاب آزاد شوهر و نوع زندگي ، حرف پوچي بيش نخواهد بود و زن همچنان بصورت طفيلی و کنيز باقی خواهد ماند
مشكل با داد و فرياد و كميته بازي و گنده گويي حل نخواهد شد. مردسالاري در ميهن ما كه اينروزها نقل همه مجالس و محافل است بيش از آنكه صرفاً زن را مورد توهين و آزار قرار داده باشد، مردان را به فلاكت و بدبختي كشيده است. اگر صحبت از فلان شيخ و شاهزاده كشورهاي مرفه و نفتخيز خليج فارس باشد كه روزانه با ميليونها دلاردرآمد بيست و پنج دختر بينوا را در حرم خود به اسارت گرفته باشد ، يا بهمان شيخ شكم گنده كه در هفتاد سالگي چهار زن عقدي و بيست و شش زن فقير و درمانده صيغه اي را از نعمت آزادي محروم كرده باشد ، ميتوان از مرد سالاري صحبت بميان آورد. اما مرد فلكزده ايراني كه روزانه براي تامين مخارج همسر و فرزندانش هژده ساعت كار طاقت فرسا و هزاران توهين و تحقير را متحمل ميگردد، چه شباهتي به سالار و سلطان ميتواند داشته باشد ؟ اينچنين مرد مفلوكي اگر هم رويكرد به زورگويي دارد، ناشي از فشار مضاعف اقتصادی، بدآموزی فرهنگی و نادانی و درماندگي است نه مردسالاری
قوانين زن ستيز ديني را بايد از مقوله مردسالاری جدا كرد. مردان در كشور ما به همان نسبت زنان تحت فشار و ظلم قرار دارند. حتا در پاره اي از موارد بيش از زنان. اگر در ايران سالاري هم وجود داشته باشد فقط ملاسالاري است نه مردسالاري. گذشته از اين ، چنانچه زني قادر به اداره زندگي خود باشد ، هرگز به زندگي با يك مرد زورگو و نابخرد تن در نخواهد داد. حتا تدوين قوانين زن ستيز نيز بيش از آنكه علت اصلي اين مشكلات باشد ، معلول نابرابريهاي فرهنگي و اقتصادي است. آنگاه ميتوان حق انتخاب همسر و يا حضانت از فرزند و و و ... را براي زنان مطرح نمود كه زن يا شخصاً قادر به تامين مايحتاج زيست و تحصيل و رفاه خود و فرزندانش باشد، و يا قوانين كشور و مقررات تامين اجتماعي از وي حمايت مالي و اجتماعي بعمل آورد. ورنه زني كه نه شغل و درآمدي دارد و نه از بيمه بيكاري و حمايت مالي دولت برخوردار است ، بعنوان مثال حتا اگر حق نگهداري از كودك خود به هنگام جدايي را نيز بدست آورد، قادر به انجام چنين رسالت با اهمّيتی نخواهد بود. اين مهم حاصل نخواهد شد مگر با بوجود آوردن محيطی برابر و امکاناتی يکسان با مردان. آن هم از پايه، يعنی از مرحله کودکستان.در جامعه نابرابري كه زن اسباب وطعمه دفع غريضه جنسی مرد تلقی گردد و قدرت اداره زندگي مستقل از او سلب شده باشد ، برای وی چاره ای جز تن فروشی و يا تمكين از شوهر زورگو برای دريافت نفقه وجود نخواهد داشت
حقوق بشر وحق برابری زن