بازگشت به سايت حزب ميهن

بازگشت به سايت خبری گلوبال

   لطفاً نام مصـد ق را نيالاييد

 

 

 

زنده ياد دکترمحمد مصدق را ميتوان بيگمان جذاب ترين چهره سياسی بعدازنهضت مشروطيت بحساب آورد. سرآن نداريم که دراين کوته مجال به شرح جزئيات زندگی و مبارزات وی بپردازيم. دراين باره به اندازه کافی نوشته و گفته شده است. بويژه در دو دهه گذشته. آنچه ازمجموعه اين گفتارها و نوشتارها بدست ميآيد اينست که : دکتر مصدق انسانی درستکردار و نيکوخصال، سياستمداری شجاع واستخوان دار، ميهن خواهی صديق ومردم دوستی شفيق بوده است. انسان نازنينی که تمامی عمرو جوانی خود را صرف سرافرازی ملت و استقلال ميهن خود کرد. وجود مجموعه همين سجايای اخلاقی در شخصيت زنده ياد دکتر محمد مصدق از وی چهره بی بديلی درعرصه سياست ايران بوجود آورده ، واو را در چنان جايگاهی رفيع و دست نايافتنی قرارداده که تاکنون هيچ فردی را يارای نزديکی بدان نبوده است. حتا برای اشخاصی که در گود سياست جان فدا کردند. همانند عبدالحسين هژير، حاجيعلی رزم آرا يا حسنعلی منصور و ديگران

 وجود انسانهايی مبارز وفداکار چون مصدق در تاريخ مبارزات حق طلبانه هر ملتی " بويژه مردمانی چون ما که از پس اينهمه جانفشانی هنوزهم طعم شهد آزادی را نچشيده اند" غنيمتی بشمار ميرود. اين بمعنای قهرمان سازی و اتوريته آفرينی نيست. اينان پيران طريقت مردم خواهی هستند. محبوبيت همين مشعل داران راه آزادی است که ره و رسم مردم خواهی و آزادی طلبی را پر جاذبه مينمايد. مبارزان  راه آزادی وتشنگان عدالت با تأسی به همين انسانهای نيکو کرداراست که قدم در راه مبارزه گذارده ، سعادت فردی خود را فدای آزادی و نيکبختی مردمان خود مينمايند

و اما در واقعييّت اين امرکه وجود دکترمصدق نيز برای ما ايرانيان چنين دستاوردی را به ارمغان آورده باشد محل ترديد وجود دارد. که البته اين نقيصه نه بخود مصدق بلکه به نحوه نگرش وارونه بعضی ها به اهداف مصدق مربوط ميگردد. مشکل و بدبختی ما ناشی از برداشتهای ابتری است که هر شخص و گروهی بنا به اقتضای منافع خود از سبک و سياق مصدق ارايه ميدهد. تا بدانجا که پاره ای روش و منش مصدق را تا حد وطنفروشی و جاسوسی برای اجانب و دشمنان ايران و يا خدمت به ملايان ايرانکش تنزل داده و با اينکار بزرگترين توهين را به مصدق روا ميدارند

  کشور در لهيب آتش نفرت ملای ضد مدنيتی بنام روح الله خمينی ميسوزد . او مرتباّ فرمان خونريزی و ويرانی ايران را ميدهد، کسانيکه خود را ملی گرا ميدانند در مقابل بختيار که خود را برای نجات کشور درآتش افکنده می ايستند، يک يک به پابوس خمينی مشرف ميشوند و در کنار پسمانده ترين آخوند های ضد ايرانی مانند خلخالی و باهنر و ملا حسنی  چهار زانو در مقابل يک روضه خوان بی هويت نشسته و به خزعبلات ضد ايرانی وی گوش جان ميسپارند و عجبا که اينعده خود را مصدقی ميدانند  

صدام حسين به ايران حمله ميکند، قسمتی ازخاک ميهن ما را به توبره ميکشد، بيش ازنيم ميليون  جوان ما را ميکشد و به همين تعداد از هم ميهنان ما را هم برای باقيمانده عمر خود بر روی صندلی چرخدارمينشاند.افراد ارتش او درنواحی اشغال شده به زنان و دختران ايرانی تجاوز ميکنند. هنوزهم پيکرتکه تکه شده سربازان ما در دو سوی مرز ايران وعراق در بيابانها پراکنده است.آنگاه گروهی ايرانی که از قضا خود را مبارزان راه آزادی هم ميدانند در گرماگرم جنگ و در حاليکه بخشی از سرزمين ما در اشغال ارتش وحشی اوست با وی پيمان مودّت ميبندند ، درطول جنگ از هيچ کمکی بوی دريغ نميورزند، خود را تا حد خانه شاگردی برای او بزيرميکشند، و حيرتا که اين دار و دسته نيز خود را مصدقی ميدانند

 حزب توده هم که در زمان صدارت مصدق ازهيچ آزار و اذيّتی بوی خودداری نکرد و برای تضعيف دولتش به نفع همسايه شمالی از هيچ عملی رويگردان نبود، تشکيلات بد نام و وابسته ای که بزرگترين اهانت را به اين انسان شريف کرد واو را سگ زنجيری امپرياليسم ناميد، اين حزب نيزامروز با يک دگرديسی کامل به حزبی هوادار دوآتشه مصدق بدل گرديده و برای نام وی يقه ميدراند. حيرت انگيزتراينکه سازمانی سابقاً چپ که با يک گردش چپ اندر قيچی به جمعيت اخوان المسلمين مبدل گرديده و در حال حاظر ( نگهدار اصل مترقی ولايت امر مسلمين جهان ) است هم اينروزها به سر حلقه مريدان وعشاق سينه چاک مصدق پيوسته و شبانه روز برای مصدق از ديده سرشک غم ميباراند

بهزاد نبوی خود را مصدقی ميداند. ابراهيم يزدی از خود مصدقی ترسراغ ندارد. محسن پزشکپور، غلامحسين کرباسچی ، محمدرضا خاتمی ،  رئيس دانا،طبرزدی ،  بنی صدر، فرخ نگهدار، علی اصغرحاج سيدجوادی ، حسين لاجوردی ، رجوی ، خانبابا تهرانی ، رضا براهنی، غفورميرزايی، حسن نزيه، داريوش همايون، حسن حبيبی، علی اکبر ولايتی، عباس عبدی ، امير انتظام ، سحابی ، سعيدحجاريان،  کديور، ميرحسين موسوی ، حسن شريعتمداری ، محمد درخشش ، حسين باقرزاده، عليرضا نوری زاده ،اکبرگنجی ، مسعود بهنود ، باقی و شمس الواعظين و جلايی پور و و و ... همه و همه خود را ادامه دهندگان راه مصدق ميدانند. امروزه حتا خاتمی ومدرسين حوزه های علميه قم ونجف و سامره و کربلا و کاظمين نيز مصدقی شده اند. طرفه اينکه با وجودآنکه تمامی اينها خود را پيروان زنده ياد مصدق ميدانند، ليکن هيچيک ازاين اشخاص کوچکترين قرابت و سنخيّت فکری با همديگر ندارند. منش سياسی و موضعگيرهايشان هم از زمين تا آسمان باهم فاصله دارد. حتا جبهه ملی هم که خود را يگانه ماترک دار مصدق ميداند نيزامروزبه سرنوشت جگرذليخا گرفتارآمده. اينگروههای چند نفره و حتا بعضاُ تک نفره ، تحت نام سازمانهای جبهه ملی که تعدادشان هم از بيست و سی نيز فراتر ميرود، نه تنها چشم ديدن يکديگر را ندارند بلکه هردسته ای هم گروههای ديگر را به رفض والتقاط و خروج از راه مصدق متهم ميکند

 

چه کسی را ميتوان مصدقی ناميد ؟

 گرچه فرد پرستی و پيروی صرف ازهرشخصی آنهم درعالم سياست که دائماّ درگردش و دگرگونی است کار را به جمود وارتجاع  ميکشاند و حتا ملايان نيز با درک اين موضوع راه امامشان را پی نگرفتند، ليکن حتا اگر قرارهم باشد که افرادی را بعنوان پيروان راستين محمد مصدق شناسايی کنيم ، بهتراست که درابتدا لااقل مصدق واهدافش را بشناسيم. تا آنگاه با مقايسه افکار و افعال آنانی که خود را پيرو وی بحساب مياورند به داوری بنشينيم. که آيا اين خيل عظيم اصلاّ مصدق را ميشناسند. اعمال و موضعگيريهای آنان به مصدق نزديک است ، يا اينکه بسياری از اينها با گشودن دکان مصدق، کالای تقلبی ديگری را عرضه ميکنند ؟ پيش از بيان نزديکی و يا دوری به هدفی ،ابتدا بايد خودهدف مشخص گردد. زيرا بدون تعييّن هدف ، تخمين فاصله با آن امری ناميسر است. نميتوان گفت نزديک هستيم بدون اينکه گفته شود بکدامين مکان

    ويژگيهای مصدق

 همانگونه که اشاره کرديم ، ازشرح جزئيات درميگذريم و صرفاَََََ بنکاتی ميپردازيم که به موضوع بحثمان مربوط ميگردد. نخستين ويژگی زنده ياد دکترمصدق پايبندی وسواس گونه وی به اخلاقيات بود. بطوريکه عده ای از نزديکانش دليل سقوط دولت وی را همين خصيصه وی دانسته اند که بياران خود اجازه تجسس وخنثی کردن دسايس را نداد. يکی ديگرازخصوصيات مصدق استغناء طبع و بی اعتنايی وی به ماديات بود. او سياستمدار پاکيزه دامانی بود که هرگز وکالت و وزارت را تبديل به وسيله چپاول وانباشت ثروت نکرد. مصدق تنها نخست وزيرتاريخ ميهن ما است که در تمام مدت صدارت نه تنها ديناری حقوق دريافت نکرد، بلکه حتا بهای بليط مسافرت به ديوان لاهه و سازمان ملل متحد، برای دفاع از حقوق ملت ايرانرا نيز از حساب شخصی خويش پرداخت نمود. ازديگر ويژگيهای مصدق استقلال طلبی بی چون و چرای او بود. تمام تلاش وی در جهت آن بود که هيچ قدرت خارجی حق مداخله درمقدرات ما ايرانيان را نداشته باشد. اگرسرآن داشته باشيم که ازمجموعه آنچه برشمرديم به يک نتيجه گيری دستيابيم و به راز محبوبيت بيسابقه او که مورد تائيد همکان است پی بريم،آنگاه چکيده اين محسنات را ميتوان در يک جمله اينگونه بيان کرد که زنده ياد دکتر محمد مصدق انسان شريفی بود که برای اعتلای نام ملک و ملتش از تمامی علائق ، منافع واحساسات فردی خويش درگذشت

 مشهوراست که او نه تنها از زندانبانان خودهيچ کينه ای بدل نداشت بلکه با آنان رفتاری کاملاُ توام با احترام نيزداشت و تا آنجايی که ميتوانست حتا بدانان هم مهر ميورزيد. صرفنظراز ستيزی سخت اما بسيارمحترمانه که مصدق درصحن علنی مجلس با رقبا و مخالفين خود داشت ،هرگز در جايی از قول خود مصدق وديگران ديده  و شنيده نشده که وی به فردی بددهانی و فحاشی کرده باشد. نگارنده که از دوستدارن قديمی زنده ياد مصدق هستم و برای تهيّه دهها ساعت برنامه راديويی و نگارش مطالب گوناگونی در پاسداشت ازميهن دوستی وی تقريباُ تمامی نوشته های خودمصدق و ديگران درباره او را مطالعه کرده ام ، هرگز در جايی مشاهده نکرده ام که مصدق به کسی لقب خائن داده باشد و يا نسبت به فردی کين ورزی کرده باشد. مصدق مشکل شخصی با کسی نداشت. اختلاف وی صرفاّ سياسی بود. آنهم برای دفاع از منافع ملی مردم ايران نه چيزديگری 

 نئـو مصد قيسم اسلام پناه

با شناختی که از زنده ياد دکترمحمد مصدق بدست داديم ، بيگمان کسانی را ميتوان در زمره دوستداران و پيروان وی بحساب آورد که اگر نه تمامی حداقل بخش ناچيزی از اين ويژگيهای اخلاقی و سياسی را از او به ارث برده باشند. با چنين فرمولی کاملاّ عقلانی و منطقی آيا کسانی چون ابراهيم يزدی ها، حسن حبيبی ها، بنی صدرها و نبوی ها که به تنها چيزی که پايبندی ندارندهمانا اخلاق سياسی است ، و برای مقام به هردنائتی تن دردادند را ميتوان مصدقی ناميد ؟ آيا حزب پرافتخار! توده را که دقيقاّ برخلاف مرام و مشی مصدق بيش ازشصت سال برای ذلت و وابستگی ما به همسايه شمالی کوشيد را ميتوان در زمره پيروان راه مصدق بحساب آورد ؟ بدون شک درميان اين گروهها هستند کسانی چون دکترحسين اشراقی که از سرصدق به زنده ياد مصدق عشق ميورزند و قصدشان به پيروی از وی خدمت به ملک و ملّت است. اما بيشترين اينها از نام مصدق بصورت ابزار پيشبرداهداف خود بهره ميبرند. تا آنجا که امروزه عده ای ازعوامل پنهان اتحاديه اروپا و رژيم جمهوری اسلامی با سوء استفاده از نام مصدق وجبهه ملی کاری جز ايجاد نفاق در ميان اپوزيسيون و خدمت به ملايان ندارند. تا چند سال پيش در خارج از کشور بجزدرجمع عده محدودی ازعناصرملی هيچ نامی از مصدق درميان نبود. ليکن امروزه زمين و زمان انباشته ازمصدقی است. هرچه هم که نظام آخوندی به سراشيبی سقوط نزديکتر ميشود شمار اين نئو مصدقی ها ورم ميکند. بويژه در کشورهايی چون کانادا و سوئد که از پايگاههای اصلی نظام اسلامی و توده اکثريت بشمار ميرود

چهاردهسال پيش که نگارنده به اتفاق تنی چند از يارانم برای نخستين بار درجهان مقدمات گراميداشت يکصدودهمين سالگرد تولد مصدق را دراستکهلم فراهم مياورديم ، با وجود امداد خواهی دوماهه ما از طريق راديو ملی صدای ميهن،هيچ مصدقی و جبهه ملچی را دراينکشورنيافتيم که ازما دستگيری نمايد. يا چند کلامی برای مدعوين صحبت کند، ياحداقل عکسی ازمصدق داشته باشد که بتوان آنرا بديوارسالن مراسم آويخت. عاقبت هم خود با فقر و قرض وبی هيچ کمکی اين مراسم را برگذار کرديم. اما امروزه خداوند سبحان برکت دهد که از دروديواراستکهلم مصدقی ميريزد. تازه مصدقيانی که مرتباُ هم کنفرانس و جلسات سخنرانی برپا ميکنند. که صد البته، تنها موضوع دايمی اين مراسم نيز ذکر مصيبت عظمای کودتای بيست وهشت مرداد و هشدار بدعوت شوندگان در رابطه با خطر بازگشت رضا پهلوی و احتمال سقوط حکومت مستضعفين ( پرولتاريا ) يادگارحضرت امام است. جالب توجه اينست که بيشترين اين نئومصدقی ها افراد بسيار ثروتمند و از ميان کسانی هستند که با داخل داد وستد بازرگانی دارند و بی هيچ مشکلی به ايران مسافرت ميکنند

نتيجه

 اگربراستی دوستدار مصدق هستيم بايسته است که اخلاق سياسی وشرافت ملی وی را هادی و راهنمای خود قرار دهيم. مصدقی نباشيم. خود باشيم وانسان باشيم.  کسانيکه فکرميکنند که با سريش کردن نام خود به مصدق ميتوانند کسب وجاهت و محبوبيت کنند سخت دراشتباهند. مردم خود مصدق را دوست دارند نه هر بيسروپايی را که ميخواهد ازنام او کسب مشروعيت و هويت کند. هرپا اندازو دلال سياسی را که بصرف مصدق مصدق گفتن روی سرگذارده حلوا حلوا نميکنند. گذشته ازاين ،اگرمصدق شخصاُ به نيکنامی شهره است، ليکن مصدقی جماعت در اين ملک پرونده سياهی دارند. اگر چند نفری هم از اين طايفه به نيکنامی می زيند و مردند بخاطر مصدقی بودنشان نيست. ملاک ، عمل خود آنها بوده و هست. اين درسی است که ما از شاپور بختيار گرفتيم. انسانيکه وقتی مردم و ميهن خود را در خطرديد حتا از سرخون پدر خود نيز درگذشت. اين خيل سفيهان و يا عوامل ملايان که امروز اينطرف و آنطرف با نام مصدقی و جبهه ( ضد) ملی در خدمت مستقيم ملايان هستند و يا ديگرانی که با تضعيف شاهزاده رضا پهلوی بجرم ناکرده اما نابخشودنی( درصورت پادشاهی ممکن است ديکتاتوری کند !! ) از سرجهل در خدمت ملايان قرار گرفته اند، نشان ميدهند که حتا بمنظور اجرای نيات خود هم که شده ابداً اخلاق ومفهوم مبارزات مصدق را درک نکرده اند

اولاً که مصدق درهمه عمريک مشروطه خواه بود. دوماً او مرد ميدان سياست بود. دولتمرديکه ميدانست که در دنيای سياست دوستيها و اختلافات متغّيير بوده و بستگی به تامين منافع ملی کشورش دارد. او يک ملی گرا بود، نه يک ملا صفت آمريکا ستيز که بخاطر عناد و لجبازی ميهن خود را برباد دهد. نگاه  به مصدق بصورت عامل کينه و نفاق کار عوامل جمهوری اسلامی واهانت به اين انسان است.  کلام واپسين اينکه : تنها دليل اين مصدقيهای قلابی برای مخالفت با شخص شاهزاده اينست که وی ازخاندان پهلوی است. بيجا نيست اگر ازاينها سئوال شود چنانچه تمام تهمت های شما هم نسبت بشاه فقيد صحيح باشد که ابداً اينطورنيست ، شما که تا اين اندازه ايل و تبارشاهزاده رضا پهلوی را ملاک خوبی و بدی وی قرارميدهيد چگونه ميتوانيد به مصدقی که از خانواده زنباره و ايران بربادده و بی لياقت قاجاری بود تا اين اندازه احترام قايل شويد ! ؟